سمیع (اسم الله)

از دانشنامه‌ی اسلامی


«سمیع»، به معناى سامع و مبالغه در آن است؛ به این معنا که خداوند شنونده و درک کننده اصوات آفریده ها و اسرار و نجوا است و در پیشگاه او سخن آشکار، خفى و نطق و سکوت مساوى است. این واژه ۴۷ بار در قرآن به تنهایى و یا با دیگر اوصاف الهى آمده است. گرچه اکثر موارد استعمال آن با صفت «علیم» مى باشد، مانند:

«...اِنَّكَ اَنتَ السَّميعُ العَليم». (سوره بقره/۱۲۷)

و نيز:

شمارهنام سورهآیات
1سوره بقره(2)آیات 137 و 181 و 224 و 227 و 244 و 256.
2سوره آل عمران(3)آیات 34 و 35 و 38 و 121.
3سوره نساء(4)آیات 58 و 134 و 148.
4سوره مائده(5)آیه 76.
5سوره انعام(6)آیات 13 و 115.
6سوره اعراف(7)آیه 200.
7سوره انفال(8)آیات 17 و 42 و 53 و 61.
8سوره توبه(9)آیات 98 و 103.
9سوره يونس(10)آیه 65.
10سوره هود(11)آیه 24.
11سوره یوسف(12)آیه 34.
12سوره ابراهیم(14)آیه 39.
13سوره اسراء(17)آیه 1.
14سوره انبیاء(21)آیه 4.
15سوره حج(22)آیات 61 و 75.
16سوره نور(24)آیات 31 و 60.
17سوره شعراء(26)آیه 220.
18سوره عنکبوت(29)آیات 5 و 60.
19سوره لقمان(31)آیه 28.
20سوره سبا(34)آیه 50.
21سوره غافر(40)آیات 20 و 56.
22سوره فصلت(41)آیه 36.
23سوره شوری(42)آیه 11.
24سوره دخان(44)آیه 6.
25سوره حجرات(49)آیه 1.
26سوره مجادله(58)آیه 1.
27سوره انسان(76)آیه 2.

پانویس

  1. الاسما والصّفات، بیهقى، ج۱، ص۸۷.


منابع

اسماء الله در قرآن
تعداد:۱۳۵
الف اله، اَحَد، اوّل، آخِر، اعلى، اکرم، اعلم، ارحم الراحمین، احکم الحاکمین، احسن الخالقین، اهل التقوی، اهل‌ المغفرة، اقرب، ابقى، اسرع الحاسبین.
ب بارى، باطن، بدیع، بَرّ، بصیر.
ت توّاب.
ج جبّار، جامع.
ح حکیم، حلیم، حیّ، حق، حمید، حسیب، حفیظ، حفى.
خ خبیر، خالق، خلاق، خیر، خیرالماکرین، خیرالرازقین، خیرالفاصلین، خیرالحاکمین، خیرالفاتحین، خیرالغافرین، خیرالوارثین، خیرالراحمین، خیرالمنزلین.
ذ ذوالعرش، ذوالطول، ذوانتقام، ذوالفضل العظیم، ذوالرحمة، ذوالقوة، ذوالجلال و الاکرام، ذوالمعارج.
ر رحمان، رحیم، رؤوف، رب، رفیع الدرجات، رزاق، رقیب.
س سمیع، سلام، سریع الحساب، سریع العقاب.
ش شهید، شاکر، شکور، شدید العذاب، شدید العقاب، شدید المحال.
ص صمد.
ظ ظاهر.
ع عالِمُ غيبِ السماواتِ و الأرضِ، علیم، عزیز، عفوّ، على، عظیم، علام‌الغیوب، عالم الغیب و الشهادة.
غ غافرالذنب،غالب، غفار، غفور، غنى.
ف فالق الاصباح، فالق الحب و النوى، فاطر، فتّاح.
ق قوى، قدوس، قیوم، قاهر، قهار، قریب، قادر، قدیر، قابل‌التوب، القائم على کل نفس.
ک کبیر، کریم، کافی.
ل لطیف.
م مؤمن، مهیمن، متکبر، مصوِّر، مجید، مجیب، مبین، مولی، محیط، مقیت، متعال، محیى، متین، مقتدر، مستعان، مبدى، مالک الملک.
ن نصیر ، نور.
و وهاب، واحد، ولی، والی، واسع، وکیل، ودود.
ه هادی.